داود مردی مقبول نظر خدا
پدر داود او بحساب نمی آورد . زمانی که برگزیده شده بود برای پاشاهی قوم
بعد از مسح او دوباره برای گله داری فرستاده شد .
برادران تنی او نیز در زمانی که میخواست با جولیات بجنگد او را مسخره کردند .
او را به دربار میخوانند و لی همان برعلیه او گردید
قومش میخواستند او را تحویل بدهند .
تمام هم رزمانش ورشکسته گان و رد شدگان بودن
او بهترین دوستش را از دست میدهد
پسرش میخواست برای جا و مقام او را نابود سازد .
حقیقتا راز پایداری داود در خدا چه بود
کلام به ما میگوید در آیه شش . اما داود خویشتن را از یهُوَه، خدای خود، تقویت نمود.
او به مشکلات نگاه نمیکرد او به خدا اعتماد داشت
من بتو پیشنهاد میکنم به خدا اعتماد داشته باش در تمامی طوفانهای زندگی به عیسی مسیح اعتماد کن
او ترا ترک نمیکند . او ترا رها نمیکند .
مزامیر باب ۵۶
۴ در خدا كلام او را خواهم ستود. بر خدا توكّل كرده، نخواهم ترسید. انسان به من چه میتواند كرد؟
مزامیر باب ۱۳۸
۳ در روزی كه تو را خواندم مرا اجابت فرمودی. و مرا با قوّت در جانم شجاع ساختی.
داود هشتمین و جوانترین پسر از پسران یسّا از اهالی بیت لحم و از قبیله یهودا بود و به نظر میرسد که پدر او مردی فروتن بوده است. از نام مادر وی اطلاعاتی در دست نیست و در جایی نوشته نشده است، اما بعضی ها فکر میکنند که مادر وی ناحاش که در دوم سموئیل ۱۷: ۲۵ از او نامبرده شده است، میباشد.
سموئیل به طور ناگهانی و بر اساس راهنمایی خداوند وارد بیت لحم گردید و گوسالهای را قربانی کرده و خانواده یسا را نیز برای شرکت و خوردن از گوشت قربانی دعوت کرد و زمانی که داود را نزد او آوردند، توانست تشخیص دهد که داود از طرف خداوند برای پادشاهی بر اسرائیل به جای شائول انتخاب شده است و داود توسط سموئیل با روغن مسح گردید. داود پس از آنکه مسح گردید، دوباره به کار چوپانی خود بازگشت، اما روح خداوند پس از آن بر او قرار گرفت (اول سموئیل ۱۶: ۱۳-۱۴).
زمانی که بین اسرائیل و فلسطینیان جنگ در گرفت، سه تن از برادران داود به نام، اَلِیآب و اَبِیناداب و شَمّاه در میدان جنگ حضور داشتند. جُلْیات نام مرد مبارزی از شهر جَتّ بود که در اردوی فلسطینیان، فرمانده سپاه بود. وی دارای قامتی بزرگ و غول آسا بود. فلسطیان در میان سُوكُوه و عَزیقَه در اَفَسْدمّیم اردو زده و برای جنگ با اسرائیلیان آماده شدند، جُلْیات فلسطینی آنان را به مبارزه دعوت میکرد و هیچکس نبود که قدرت مبارزه با وی را داشته باشد. داود پس از آنکه وارد جبهه جنگ شد، اَلِیآب برادر داود، او را برای حضور در میدان نبرد مورد نکوهش قرار داد. داود نزد شائول رفته و از وی اجازه مبارزه با جُلْیات را گرفته و به جنگ وی رفت. جُلْیات به سبب سنگی که داود توسط فلاخن به سر وی پرتاب کرد، در درّه ایلاه کشته شد و اسرائیلیان پیروز شدند. داود شمشیر جلیات را به معبد خداوند تقدیم کرد. بعد از کشته شدن جلیات به دست داود، و زمانی که سر جلیات در دستش بود، توسط ابنیر فرمانده سپاه، به حضور شائول معرفی گردید. شائول داود را در اورشلیم نگاه داشت و نگذاشت به خانه پدرش برگردد.
پس از دور شدن روح خدا از شائول، روح پلید بر وی قرار گرفت، این روح برای آزار شائول بر وی قرار میگرفت. نزدیکان شائول به او گفتند: اگر اجازه دهی, نوازندهای که در نواختن چنگ ماهر باشد پیدا کنیم تا برایت چنگ بنوازد و تو را آرامش دهد. سپس به دنبال داود فرستادند. روح پلید پس از چنگ نواختن داود، شائول را رها میکرد. داود مورد پسند شائول قرار گرفت و یکی از محافظان شائول گردید و پیش او ماند.
یوناتان پسر شائول از داود خشنود و او را دوست داشت و با داود عهد دوستی بست و ردا و شمشیر و کمان و کمربند خود را به او داد. شائول داود را بر اثر لیاقتش در انجام امور، یکی از فرماندهان سپاه خود کرد.
پس از جنگ بر جلیات به واسطه سرودی که مردم خواندند و داود را در مرتبه بالاتری در سرود خود قرار دادند، شائول خشمگین شده و به داود حسادت کرد، و از آن روز به بعد از داود کینه به دل گرفت. فردای آنروز زمانی که داود مشغول چنگ زدن برای شائول بود، وی دو بار به طرف داود نیزه پرتاپ کرد که او را بکشد، ولی نیزه ها به داود اصابت نکرد. شائول او را از دربار اخراج و سپس شغل پایین تری در سپاه خود به وی داد.
پس از جنگ بر جلیات به واسطه سرودی که مردم خواندند و داود را در مرتبه بالاتری در سرود خود قرار دادند، شائول خشمگین شده و به داود حسادت کرد، و از آن روز به بعد از داود کینه به دل گرفت. فردای آنروز زمانی که داود مشغول چنگ زدن برای شائول بود، وی دو بار به طرف داود نیزه پرتاپ کرد که او را بکشد، ولی نیزه ها به داود اصابت نکرد. شائول او را از دربار اخراج و سپس شغل پایین تری در سپاه خود به وی داد.
داود هر روز بیشتر در نظر مردم مورد تحسین قرار میگرفت و شائول بیشتر از قبل دچار هراس میگردید. شائول تصمیم گرفت دختر خود میرَب را به داود به زنی بدهد و در اصل میخواست او را به جنگ با فلسطینیان بفرستد تا داود کشته شود، اما داود نپذیرفت. پس از چندی به داود گفتند که میکال دختر دیگرش داود را دوست میدارد و شائول خوشحال شد، زیرا فرصت دیگری برای کشتن داود به دست فلسطینیان بود. دوباره به داود پیشنهاد دامادی شائول را دادند، اما داود گفت که من پول کافی برای پرداخت مهریه دختر پادشاه ندارم. و شائول شرط آنرا صد قلفة از مردان کشته شده فلسطینیان کرد. داود آنرا پذیرفت و با افراد خود رفته و دویست تن از فلسطینیان را کشته و قلفة آنان را برای شائول آورد و بدین ترتیب میکال را به زنی داود درآوردند و داود داماد شائول پادشاه گردید. داود در نبرد با فلسطینیان بیشتر از سایرین موفق بود و نام او بیشر بر سر زبانها میافتاد و میکال نیز او را دوست میداشت و این باعث ترس بیشتر شائول و دشمنی او با داود میگردید.
سموئیل اول باب ۳۰
پیروزی داود بر اخیملک
۱ و واقع شد چون داود و كسانش در روز سوم به صِقْلَغ رسیدند كه عَمالَقَه بر جنوب و بر صِقْلَغ هجوم آورده بودند، و صِقْلَغ را زده آن را به آتش سوزانیده بودند.
۲ و زنان و همة كسانی را كه در آن بودند، از خرد و بزرگ اسیر كرده، هیچ كس را نكشته، بلكه همه را به اسیری برده، به راه خود رفته بودند.
۳ و چون داود و كسانش به شهر رسیدند، اینك به آتش سوخته، و زنان و پسران و دختران ایشان اسیر شده بودند.
۴ پس داود و قومی كه همراهش بودند، آواز خود را بلند كرده، گریستند تا طاقت گریه كردن دیگر نداشتند.
۵ و دو زن داود اَخینوعَمِ یزْرَعِیلیه و اَبِیجایل، زن نابال كَرْمَلی، اسیر شده بودند.
۶ و داود بسیار مضطرب شد زیرا كه قوم می گفتند كه او را سنگسار كنند، چون جان تمامی قوم هر یك برای پسران و دختران خویش بسیار تلخ شده بود. اما داود خویشتن را از یهُوَه، خدای خود، تقویت نمود.
۷ و داود به اَبْیاتارِ كاهن، پسر اَخِیمَلَك گفت: «ایفود را نزد من بیاور.» و ابیاتار ایفود را نزد داود آورد.
۸ و داود از خداوند سؤال نموده، گفت: «اگر این فوج را تعاقب نمایم، آیا به آنها خواهم رسید؟» او وی را گفت: «تعاقب نما زیرا كه به تحقیق خواهی رسید و رها خواهی كرد.»
۹ پس داود و ششصد نفر كه همراهش بودند روانه شده، به وادی بَسور آمدند و واماندگان در آنجا توقف نمودند.
۱۰ و داود با چهارصد نفر تعاقب نمود و دویست نفر توقف نمودند زیرا به حدی خسته شده بودند كه از وادی بَسور نتوانستند گذشت.
۱۱ پس شخصی مصری در صحرا یافته، او را نزد داود آوردند و به او نان دادند كه خورد و او را آب نوشانیدند.
۱۲ و پارهای از قرص انجیر و دو قرص كشمش به او دادند؛ و چون خورد روحش به وی بازگشت، زیرا كه سه روز و سه شب نه نان خورده، و نه آب نوشیده بود؛
۱۳ و داود او را گفت: «از آنِ كه هستی و از كجا می باشی؟» او گفت: «من جوان مصری و بندة شخص عمالیقی هستم، و آقایم مرا ترك كرده است زیرا سه روز است كه بیمار شده ام.
۱۴ ما به جنوب كَرِیتیان و بر ملك یهودا و بر جنوب كالیب تاخت آوردیم . صِقْلَغ را به آتش سوزانیدیم.»
۱۵ داود وی را گفت: «آیا مرا به آن گروه خواهی رسانید؟» او گفت: «برای من به خدا قسم بخور كه نه مرا بكشی و نه مرا به دست آقایم تسلیم كنی؛ پس تو را نزد آن گروه خواهم رسانید.»
۱۶ و چون او را به آنجا رسانید اینك بر روی تمامی زمین منتشر شده، میخوردند و می نوشیدند و بزم میكردند، به سبب تمامی غنیمت عظیمی كه از زمین فلسطینیان و از زمین یهودا آورده بودند.
۱۷ و داود ایشان را از وقت شام تا عصر روز دیگر میزد كه از ایشان احدی رهایی نیافت جز چهارصد مرد جوان كه بر شتران سوار شده، گریختند.
۱۸ و داود هرچه عَمالَقَه گرفته بودند، بازگرفت و داود دو زن خود را باز گرفت.
۱۹ و چیزی از ایشان مفقود نشد از خرد و بزرگ و از پسران و دختران و غنیمت و از همةچیزهایی كه برای خود گرفته بودند، بلكه داود همه را باز آورد.
۲۰ و داود همة گوسفندان و گاوان خود را گرفت و آنها را پیش مواشی دیگر راندند و گفتند این است غنیمت داود.
۲۱ و داود نزد آن دویست نفر كه از شدت خستگی نتوانسته بودند در عقب داود بروند و ایشان را نزد وادی بَسور واگذاشته بودند آمد، و ایشان به استقبال داود و به استقبال قومی كه همراهش بودند بیرون آمدند. و چون داود نزد قوم رسید از سلامتی ایشان پرسید.
۲۲ اما جمیع كسان شریر و مردان بَلِیعال از اشخاصی كه با داود رفته بودند متكلم شده، گفتند: «چونكه همراه ما نیامدند، از غنیمتی كه باز آورده ایم چیزی به ایشان نخواهیم داد مگر به هر كس زن و فرزندان او را. پس آنها را برداشته، بروند.»
۲۳ لیكن داود گفت: «ای برادرانم چنین مكنید، چونكه خداوند اینها را به ما داده است و ما را حفظ نموده، آن فوج را كه بر ما تاخت آورده بودند به دست ما تسلیم نموده است.
۲۴ و كیست كه در این امر به شما گوش دهد؟ زیرا قسمت آنانی كه نزد اسباب می مانند، مثل قسمت آنانی كه به جنگ میروند، خواهد بود و هر دو قسمت مساوی خواهند برد.»
۲۵ و از آن روز به بعد چنین شد كه این را قاعده و قانون در اسرائیل تا امروز قرار داد.
۲۶ و چون داود به صِقْلَغ رسید، بعضی از غنیمت را برای مشایخ یهودا و دوستان خود فرستاده، گفت: «اینك هدیه ای از غنیمت دشمنان خداوند برای شماست.»
۲۷ برای اهل بیتئیل و اهل راموت جنوبی و اهل یتّیر؛
۲۸ و برای اهل عَرُوعیر و اهل سِفْموت و اهل اَشْتَموع؛
۲۹ و برای اهل راكال و اهل شهرهای یرْحَمْئیلیان و اهل شهرهای قینیان؛
۳۰ و برای اهل حُرْما واهل كورعاشان و اهل عَتاق؛
۳۱ و برای اهل حَبْرون و جمیع مكانهایی كه داود و كسانش در آنها آمد و رفت میكردند.
فیض عیسی مسیح محبت پدر و مشارکت روحالقدس با شما باشد و بماند