Montag, 7. Mai 2012

خداوند داور من است --دانیال


  دانیال   باب ۶
  چاه شیران
 ۱ و داریوش‌ مصلحت‌ دانست‌ كه‌ صد و بیست‌ والی‌ بر مملكت‌ نصب‌ نماید تا بر تمامی‌ مملكت‌ باشند.
 ۲ و بر آنها سه‌ وزیر كه‌ یكی‌ از ایشان‌ دانیال‌ بود تا آن‌ والیان‌ به‌ ایشان‌ حساب‌ دهند و هیچ‌ ضرری‌ به‌ پادشاه‌ نرسد.
 ۳ پس‌ این‌ دانیال‌ بر سایر وزراء و والیان‌ تفوّق‌ جست‌ زیرا كه‌ روح‌ فاضل‌ دراو بود و پادشاه‌ اراده‌ داشت‌ كه‌ او را بر تمامی‌ مملكت‌ نصب‌ نماید.
 ۴ پس‌ وزیران‌ و والیان‌ بهانه‌ می‌جستند تا شكایتی‌ در امور سلطنت‌ بر دانیال‌ بیاورند اما نتوانستند كه‌ هیچ‌ علّتی‌ یا تقصیری‌ بیابند، چونكه‌ او امین‌ بود و خطایی‌ یا تقصیری‌ در او هرگز یافت‌ نشد.
 ۵ پس‌ آن‌ اشخاص‌ گفتند كه‌ «در این‌ دانیال‌ هیچ‌ علتی‌ پیدا نخواهیم‌ كرد مگر اینكه‌ آن‌ را درباره‌ شریعت‌ خدایش‌ در او بیابیم‌.»
 ۶ آنگاه‌ این‌ وزراء و والیان‌ نزد پادشاه‌ جمع‌ شدند و او را چنین‌ گفتند: «ای‌ داریوش‌ پادشاه‌ تا به‌ ابد زنده‌ باش‌.
 ۷ جمیع‌ وزرای‌ مملكت‌ و رؤساو والیان‌ و مشیران‌ و حاكمان‌ با هم‌ مشورت‌ كرده‌اند كه‌ پادشاه‌ حكمی‌ استوار كند و قدغن‌ بلیغی‌ نماید كه‌ هر كسی‌ كه‌ تا سی‌ روز از خدایی‌ یا انسانی‌ سوای‌ تو ای‌ پادشاه‌ مسألتی‌ نماید در چاه‌ 

شیران‌ افكنده‌ شود.


 ۸ پس‌ ای‌ پادشاه‌ فرمان‌ را استوار كن‌ و نوشته‌ را امضا فرما تا موافق‌ شریعت‌ مادیان‌ و فارسیان‌ كه‌ منسوخ‌ نمی‌شود تبدیل‌ نگردد.»
 ۹ بنابراین‌ داریوش‌ پادشاه‌ نوشته‌ و فرمان‌ را امضا نمود.
 ۱۰ اما چون‌ دانیال‌ دانست‌ كه‌ نوشته‌ امضا شده‌ است‌ به‌ خانه‌ خود درآمد و پنجره‌های‌ بالاخانه‌ خود را به‌ سمت‌ اورشلیم‌ باز نموده‌، هر روز سه‌ مرتبه‌ زانو می‌زد و دعا می‌نمود و چنانكه‌ قبل‌ از آن‌ عادت‌ می‌داشت‌، نزد خدای‌ خویش‌ دعا می‌كرد و تسبیح‌ می‌خواند.

 ۱۱ پس‌ آن‌ اشخاص‌ جمع‌ شده‌، دانیال‌ را یافتند كه‌ نزد خدای‌ خود مسألت‌ و تضرّع‌ می‌نماید.
 ۱۲ آنگاه‌ به‌ حضور پادشاه‌ نزدیك‌ شده‌، درباره‌ فرمان‌ پادشاه‌ عرض‌ كردند كه‌ «ای‌ پادشاه‌ آیا فرمانی‌ امضا ننمودی‌ كه‌ هر كه‌ تا سی‌ روز نزد خدایی‌ یا انسانی‌ سوای‌ تو ای‌ پادشاه‌ مسألتی‌ نماید در چاه‌ شیران‌ افكنده‌ شود؟» پادشاه‌ در جواب‌ گفت‌: «این‌ امر موافق‌ شریعت‌ مادیان‌ و فارسیان‌ كه‌ منسوخ‌ نمی‌شود، صحیح‌ است‌.»
 ۱۳ پس‌ ایشان‌ در حضور پادشاه‌ جواب‌ دادند و گفتند كه‌ «این‌ دانیال‌ كه‌ از اسیران‌ یهودا می‌باشد به‌ تو ای‌ پادشاه‌ و به‌ فرمانی‌ كه‌ امضا نموده‌ای‌ اعتنا نمی‌نماید، بلكه‌ هر روز سه‌ مرتبه‌ مسألت‌ خود را می‌نماید.»
 ۱۴ آنگاه‌ پادشاه‌ چون‌ این‌ سخن‌ را شنید بر خویشتن‌ بسیار خشمگین‌ گردید و دل‌خود را به‌ رهانیدن‌ دانیال‌ مشغول‌ ساخت‌ و تا غروب‌ آفتاب‌ برای‌ استخلاص‌ او سعی‌ می‌نمود.
 ۱۵ آنگاه‌ آن‌ اشخاص‌ نزد پادشاه‌ جمع‌ شدند و به‌ پادشاه‌ عرض‌ كردند كه‌ «ای‌ پادشاه‌ بدان‌ كه‌ قانون‌ مادیان‌ و فارسیان‌ این‌ است‌ كه‌ هیچ‌ فرمان‌ یا حكمی‌ كه‌ پادشاه‌ آن‌ را استوار نماید تبدیل‌ نشود.»
 ۱۶ پس‌ پادشاه‌ امر فرمود تا دانیال‌ را بیاورند و او را در چاه‌ شیران‌ بیندازند؛ و پادشاه‌ دانیال‌ را خطاب‌ كرده‌، گفت‌: «خدای‌ تو كه‌ او را پیوسته‌ عبادت‌ می‌نمایی‌ تو را رهایی‌ خواهد داد.»


شجاعت، اعتماد و توکل دانیال به خدا باعث شد تا از این


 آزمایش سربلند بیرون بیاید. در سخت­ترین شرایط. دانیال



 در یک قدمی مرگ، در کنار شیرهای گرسنه، اعتماد به 



خداوند را فراموش نکرد. دانیال نه زیر هدفش زد و نه 



اعتقادش را زیر پا گذاشت و خداوند او را بلند کرد.


، ما هم باید در سخت­ترین شرایط زندگی مان یاد خدا



 و توکل بر او را فراموش نکنیم. چون کلام خداوند می­گوید: 


متوکلین به او هرگز خجل نخواهند شد.



 خداوند داور من است 



دانیال یکی از چهار نبی بزرگ درعهد عتیق می‌باشد. دانیال شخصی از طایفه یهودا و از خانواده‌ای اشرافی و اصیل بود. محل تولد وی با احتمال زیاد اورشلیم و در سال ۶۲۳ قبل از میلاد بوده است. در سومین سال پادشاهی یهُویاقیم‌ پادشاه یهودا بر اسرائیل، اورشلیم توسط نَبُوكَدْنَصَّر پادشاه بابل در هشتمین سال سلطنتش، محاصره و تسخیر گردید. 

نَبُوكَدْنَصَّر، یهُویاقیم‌ و تمامی‌اسرائیلیان به غیر از مسکینان را به اسارت به بابل برد. و دانیال را به همراه سه تن دیگر که از خانواده اصیل و از اشراف بودند، جهت تعلیم و تربیت و یادگیری علم و زبان کلدانیان و خدمت به پادشاه به دربار خود در بابل فرستاد. ( حدود ۶۰۶ قبل از میلاد). در بابل به دانیال نام و لقب‌ بَلْطَشَصَّر به معنی شاهزاده بِل که نام بت حمایت کننده از پادشاه بود، داده شد. 
دانیال در دربار از خوراکی که به آنها می‌دادند به واسطه نجس بودن از نظر شیعت موسی، نخورد و تقاضای خوراکی دیگر کرد. وزیر دربار برای مدت ده روز به آنان غذای مورد درخواست آنان را داد و سپس چون متوجه شد آنان از نظر سلامت در وضعیت بهتری قرار دارند با درخواست دانیال موافقت کرد. 

پس از پایان یافتن تعلیم و تربیت دانیال، او و سه نفر دیگر از همراهان وی را به حضور نَبُوكَدْنَصَّر بردند و پادشاه آنان را در حکمت و دانایی، ده بار بهتر از بقیه منجمان و جادوگران دربار دید و هر کدام از آنان را به خدمت گماشت. 
دانیال که دارای حکمت در تعبیر خواب بود. اغلب خوابهای نَبُوكَدْنَصَّر را تعبیر می‌نمود. پس از بیان و تعبیر اولین خواب وی در ارتباط با زوال حکومتش، نَبُوكَدْنَصَّر او را تعظیم کرده و خدای دانیال را خدای خدایان خواند، و به او مقام والا و هدایای ارزنده داد. در تعبیر خوابی دیگر که نَبُوكَدْنَصَّر دیده بود، دانیال به وی گفت: مدت هفت سال در بیابان رانده خواهی شد و با حیوانات صحرا زندگی کرده و مانند گاو علف خواهی خورد، تا زمانی که بدانی دنیا در دست خداوند است و از تکبر خود دست برداشته و فروتن گردی، و تمامی این اتفاقات برای نَبُوكَدْنَصَّر افتاد. دانیال که از اسيران يهودا بود و به سبب حكمت و دانش خود و تعبير خوابهای نَبُوكَدْنَصَّر جايگاه ويژه‌‌ای در نظر اين پادشاه پيدا كرد و رئيس رؤسای جميع حكمای بابل گرديد. 
پس از به سلطنت رسیدن بَلْشصَّر، وی در یک شب مهمانی بزرگی ترتیب داده و در آن شب با جامهایی که جدش نبوکدنصر از خانه خداوند در اورشلیم آورده بود، شراب نوشیدند. در همان وقت انگشتانی بر روی دیوار قصر چیزهایی نوشت که سبب نگرانی بَلْشصَّر گردید. ملکه از وی خواست که دانیال را برای خواندن و تفسیر نوشته ها احضار کند. دانیال نوشته ها را خوانده و حکومت وی را تمام شده از جانب خداوند اعلام کرد. در همان شب بَلْشصَّر کشته و داریوش مادی به جای وی، بر تخت سلطنت نشست. 



داریوش مادی برای اداره مملکت، صد و بیست حاکم برای قسمتهای مختلف کشور انتخاب نمود و سه وزیر که یکی از آنان دانیال بود برای نظارت بر آنان انتخاب کرد. داریوش به سبب دانایی و کفایت دانیال، تمامی‌اداره امور کشور را به او سپرد، و این سببی برای حسادت سایرین به دانیال و تلاش برای از بین بردن وی گردید. 
سخن‌‌چينی و دسیسة سایر وزرا نسبت به دانیال ادامه می‌‌یابد تا آنجا كه پادشاه را مجبور به صدور و امضای حكمی‌كردند كه به موجب آن هر شخصی كه تا سی روز هر درخواستی دارد، اگر از خدایی یا انسانی به غیر از داریوش بطلبد، در چاه شیران انداخته شود. دانیال به فرمان صادره اعتنایی نمی‌کند و هر روز سه مرتبه خدای خود را عبادت می‌‌كرد. پس آن اشخاص به پادشاه اطلاع دادند و پادشاه از امضای فرمان سخت پشیمان و عصبانی گشت. اما به موجب قانون مادیان و فارسیان حكم غیرقابل برگشت بود. دانیال یك شب را در چاه میان شیران به سر برد و بامداد روز بعد بدون هیچ صدمه و آزاری از چاه خارج گردید. داریوش اشخاصی را كه از دانیال شكایت كرده بودند، به همراه خانوادة آنان در چاه شیران افكند و آنان خوراک شیران گشته و همگی کشته شدند. 
پس از آن داریوش فرمانی برای تمام قومها و نژادهای گوناگون نوشته و فرمان داد، که هر کس در قلمرو پادشاهی وی می‌باشد، باید از خدای دانیال بترسد و به آن احترام بگذارد زیرا او خدای زنده و ابدی است. بدین ترتیب دانیال در دوران پادشاهی داریوش مادی و کورش همیشه موفق و کامروا بود.
همزمان با دانیال دو نبی دیگر نیز در میان قوم نبوت می‌کردند، حزقیال نیز توسط نَبُوكَدْنَصَّر به اسارت برده شده و در در محلی به نام تَلَّ اَبِیب، كنار رود خابور در بابل‌ زندگی‌ می‌كرد. و ارمیا نبی دیگری که پس از حمله کلدانیان، نبوکدنصر‌ دستور داد که وی را از زندان آزاد کنند وارمیا پس از آزادی با سایر یهودیان در اسرائیل باقی ماند و در یهودا به خدمت مشغول بود. حزقیال وی را حکیم میخواند و در درستکاری و ایمان، دانیال را همانند نوح و ایوب به حساب می‌آورد. در کتاب متی، عیسای مسیح در ارتباط با به آخر رسیدن دنیا از نوشته های دانیال صحبت به میان می‌آورد. 
دانیال تا زمان فتح بابل به دست کورش پادشاه، همچنان در دربار خدمت می‌کرد وتا سال اول حکومت کورش حضور داشته است. وی تمامی‌عمر خود را در بابل بود و از تاریخ مرگ وی اطلاع دقیقی در دست نیست. احتمالا وی در حدود نود سالگی درگذشته است. آرامگاه دانیال در شهر شوش واقع در خوزستان ایران می‌باشد.‌



دانیال باب ۶ آیه ۱۶ تا ۲۲ 
۱۶ پس‌ پادشاه‌ امر فرمود تا دانیال‌ را بیاورند و او را در چاه‌ شیران‌ بیندازند؛ و پادشاه‌ دانیال‌ را خطاب‌ كرده‌، گفت‌: «خدای‌ تو كه‌ او را پیوسته‌ عبادت‌ می‌نمایی‌ تو را رهایی‌ خواهد داد.» ۱۷ و سنگی‌ آورده‌، آن‌ را بر دهنه‌ چاه‌ نهادند و پادشاه‌ آن‌ را به‌ مُهر خود و مُهر امرای‌ خویش‌ مختوم‌ ساخت‌ تا امر درباره‌ دانیال‌ تبدیل‌ نشود. ۱۸ آنگاه‌ پادشاه‌ به‌ قصر خویش‌ رفته‌، شب‌ را به‌ روزه‌ بسر برد و به‌ حضور وی‌ اسباب‌ عیش‌ او را نیاوردند و خوابش‌ از او رفت‌. ۱۹ پس‌ پادشاه‌ صبح‌ زود وقت‌ طلوع‌ فجر برخاست‌ و به‌ تعجیل‌ به‌ چاه‌ شیران‌ رفت‌. ۲۰ و چون‌ نزد چاه‌ شیران‌ رسید به‌ آواز حزین‌ دانیال‌ را صدا زد و پادشاه‌ دانیال‌ را خطاب‌ كرده‌، گفت‌: «ای‌ دانیال‌، بنده‌ خدای‌ حی، آیا خدایت‌ كه‌ او را پیوسته‌ عبادت‌ می‌نمایی‌ به‌ رهانیدنت‌ از شیران‌ قادر بوده‌ است‌؟» ۲۱ آنگاه‌ دانیال‌ به‌ پادشاه‌ جواب‌ داد كه‌ «ای‌ پادشاه‌ تا به‌ ابد زنده‌ باش‌! ۲۲ خدای‌ من‌ فرشته‌ خود را فرستاده‌، دهان‌ شیران‌ را بست‌ تا به‌ من‌ ضرری‌ نرسانند چونكه‌ به‌ حضور وی‌ در من‌ گناهی‌ یافت‌ نشد و هم‌ درحضور تو ای‌ پادشاه‌ تقصیری‌ نورزیده‌ بودم‌.»   


فیض عیسی مسیح محبت پدر و مشارکت روح القدس باشما باد 

Keine Kommentare:

Kommentar veröffentlichen