هرکسی میتواند پیروزی را جشن بگیرد .
اما تو میتوانی شکست را هم جشن بگیری ؟؟؟!!!
هراحساس پیروزی در زندگی روزانه پیروزی نیست
و هر شکست ورشکستگی نیست .
من شما را دعوت میکنم که از امروز بگویید
میخواهم
ببینیم که خداوند در این شکست چه پیروزی عظیمی برایم آماده کرده است
چون انسان . امروز و ظاهر امر را میبیند وخدا از عمقها باخبر است .
رومیان باب ۸
۲۸ و میدانیم که بجهت آنانی که خدا را دوست میدارند و بحسب اراده او خوانده
شدهاند
همه چیزها برای خیریت (ایشان) با هم در کار میباشند.
برایت دعا میکنم که مشکلات امروز برکت فردا برایت باشد . تا وقتی از این مشکلات خارج شدی بتوانی بگویی این مشکلات را داشتم .
اما خداوند همه چیز را برای خیریت من بکار گرفت .
امثال باب ۱۹
۲۱ فكرهای بسیار در دل انسان است، اما آنچه ثابت مانَدْ مشورت خداوند است.
پیدایش باب ۵۰
۱۹ یوسف ایشان را گفت: «مترسید زیرا كه آیا من در جای خدا هستم؟ ۲۰ شما دربارة من بد اندیشیدید، لیكن خدا از آن قصد نیكی كرد، تا كاری كند كه قوم كثیری را اِحیا نماید، چنانكه امروز شده است.
یوسف Joseph لغت فوق به معنای یهوه اضافه می کند، افزایش دهنده می باشد.
اولین پسر از دو پسر یعقوب از زن دومش راحیل و نوه ابراهیم می باشد. راحیل نازا بود اما خداوند دعای راحیل را اجابت کرده و او صاحب پسری شد و او را یوسف نام نهاد.
یعقوب، یوسف را از سایر برادرانش بیشتر دوست می داشت و این سبب حسادت برادران یوسف گردید. و زمانیکه یعقوب وی را جهت آوردن خبر به نزد برادرانش فرستاد، آنان قصد جان یوسف را کردند اما رؤبین مانع کشته شدن یوسف به دست برادرانش گردید، ولی آنان یوسف را زمانی که رؤبین حضور نداشت به قافلة اسماعیلیان که از جلعاد می آمد و عازم مصر بود، به بیست سکه نقره فروختند و یوسف به مصر برده شد.
این موضوع سخت رؤبین را ناراحت کرد، زیرا نمی دانست به پدر خود چه بگوید. یوسف در مصر توسط اسماعیلیان به فوطیفار که رئیس محافظان دربار فرعون بود، فروخته شد.
فوطیفار تمامی امور کارهایش را به سبب لیاقت و درستی یوسف، به او سپرد.
زن فطیفار از یوسف خواست که با او همخواب شود اما وقتی یوسف نپذیرفت، همسر فوطیفار دسیسه ای فراهم کرد و فوطیفار، یوسف را به زندان انداخت. یوسف به واسطه تعبیر خواب فرعون از زندان آزاد و وزیر فرعون می شود. فرعون پس از آنکه به یوسف برای تعبیر خوابش مقامی بالاتر از همه داد، اَسِنات، دختر فوطی فارَع کاهن اون را به همسری یوسف درآورد. اَسِنات قبل از قحطی در مصر دو پسر به نامهای منسی و افرایم را برای یوسف به دنیا آورد. در دوران خشکسالی یعقوب با تمامی فرزندانش به مصر، نزد یوسف می رود و در هنگام مرگ خود، پسران یوسف، منسی و افرایم را برکت می دهد.
یوسف پس از صد و ده سال زندگی، دیده از جهان فرو بست و وصیت کرد که هنگامی که قوم اسرائیل به کنعان بازگشتند استخوانهای او را نیز با خود ببرند. جنازه یوسف را مومیایی کرده و در تابوت گذاشتند و زمانیکه قوم اسرائیل از مصر خارج می شد، استخوانهای یوسف را نیز برداشته و در شکیم که در ملکیت پسران یوسف قرار داشت به خاک سپردند. تمامی وقایع ایام یوسف در کتاب پیدایش بابهای ۳۷ تا ۵۰ ثبت شده است.
پیدایش باب ۳۰ آیه ۲۲ تا ۲۴ ۲۲ پس خدا راحیل را بیاد آورد، و دعای او را اجابت فرموده، خدا رحم او را گشود. ۲۳
و آبستن شده، پسری بزاد و گفت: «خدا ننگ مرا برداشته است.»
۲۴ و او را یوسف نامیده، گفت: « خداوند پسری دیگر برای من مزید خواهد كرد. »
پیدایش باب ۳۷ آیه ۳ تا ۴
۳ و اسرائیل، یوسف را از سایر پسران خود بیشتر دوست داشتی،
۳ و اسرائیل، یوسف را از سایر پسران خود بیشتر دوست داشتی،
زیرا كه او پسر پیری او بود، و برایش ردایی بلند ساخت.
۴ و چون برادرانش دیدند كه پدر ایشان، او را بیشتر از همة برادرانش دوست میدارد، از او كینه داشتند و نمیتوانستند با وی به سلامتی سخن گویند.
پیدایش باب ۳۷ آیه ۲۱ تا ۲۲
۲۱ لیكن رؤبین چون این را شنید، او را از دست ایشان رهانیده، گفت: «او را نكشیم. » ۲۲
۲۱ لیكن رؤبین چون این را شنید، او را از دست ایشان رهانیده، گفت: «او را نكشیم. » ۲۲
پس رؤبین بدیشان گفت: «خون مریزید، او را در این چاه كه در صحراست، بیندازید، و دست خود را بر او دراز مكنید.»
تا او را از دست ایشان رهانیده، به پدر خود رد نماید.
پیدایش باب ۳۷ آیه ۲۷ تا ۲۸
۲۷ بیایید او را به این اسماعیلیان بفروشیم، و دست ما بر وی نباشد، زیرا كه او برادر و گوشت ماست.»
۲۷ بیایید او را به این اسماعیلیان بفروشیم، و دست ما بر وی نباشد، زیرا كه او برادر و گوشت ماست.»
پس برادرانش بدین رضا دادند. ۲۸
و چون تجار مدیانی در گذر بودند، یوسف را از چاه كشیده، برآوردند؛ و یوسف را به اسماعیلیان به بیست پارة نقره فروختند. پس یوسف را به مصر بردند.
پیدایش باب ۳۷ آیه ۲۹ تا ۳۰
۲۹ و رؤبین چون به سر چاه برگشت، و دید كه یوسف در چاه نیست، جامة خود را چاك زد، ۳۰ و نزد برادران خود بازآمد و گفت: «طفل نیست و من كجا بروم؟»
۲۹ و رؤبین چون به سر چاه برگشت، و دید كه یوسف در چاه نیست، جامة خود را چاك زد، ۳۰ و نزد برادران خود بازآمد و گفت: «طفل نیست و من كجا بروم؟»
پیدایش باب ۳۹ آیه ۱
۱ اما یوسف را به مصر بردند، و مردی مصری، فوطیفار نام كه خواجه و سردار افواج خاصة فرعون بود، وی را از دست اسماعیلیانی كه او را بدانجا برده بودند، خرید.
۱ اما یوسف را به مصر بردند، و مردی مصری، فوطیفار نام كه خواجه و سردار افواج خاصة فرعون بود، وی را از دست اسماعیلیانی كه او را بدانجا برده بودند، خرید.
پیدایش باب ۳۹ آیه ۵ تا ۷ ۵ و واقع شد بعد از آنكه او را بر خانه و تمام مایملك خود گماشته بود، كه خداوند خانة آن مصری را بسبب یوسف بركت داد، و بركت خداوند بر همة اموالش، چهدر خانه و چه در صحرا بود. ۶ و آنچه داشت به دست یوسف واگذاشت، و از آنچه با وی بود، خبر نداشت جز نانی كه میخورد. و یوسف خوش اندام و نیك منظر بود. ۷ و بعد از این امور واقع شد كه زن آقایش بر یوسف نظر انداخته، گفت: «با من همخواب شو.»
پیدایش باب ۳۹ آیه ۲۰
۲۰ و آقای یوسف، او را گرفته، در زندانخانهای كه اسیران پادشاه بسته بودند، انداخت و آنجا در زندان ماند
۲۰ و آقای یوسف، او را گرفته، در زندانخانهای كه اسیران پادشاه بسته بودند، انداخت و آنجا در زندان ماند
پیدایش باب ۴۱ آیه ۴۵ ۴۵ و فرعون یوسف را صفنات فعنیح نامید، و اَسِنات، دختر فوطی فارَع، كاهن اون را بدو به زنی داد
،
و یوسف بر زمین مصر بیرون رفت.
پیدایش باب ۴۱ آیه ۵۰ تا ۵۲
۵۰ و قبل از وقوع سالهای قحط، دو پسر برای یوسف زاییده شد، كه اَسِنات، دختر فوطی فارع، كاهن اون برایش بزاد. ۵۱ ۵۱ و یوسف نخستزادة خود را منّسی نام نهاد، زیرا گفت: «خدا مرا از تمامی مشقّتم و تمامی خانة پدرم فراموشی داد.» ۵۲ و دومین را افرایم نامید، زیرا گفت: «خدا مرا در زمین مذلتم بارآور گردانید. »
۵۰ و قبل از وقوع سالهای قحط، دو پسر برای یوسف زاییده شد، كه اَسِنات، دختر فوطی فارع، كاهن اون برایش بزاد. ۵۱ ۵۱ و یوسف نخستزادة خود را منّسی نام نهاد، زیرا گفت: «خدا مرا از تمامی مشقّتم و تمامی خانة پدرم فراموشی داد.» ۵۲ و دومین را افرایم نامید، زیرا گفت: «خدا مرا در زمین مذلتم بارآور گردانید. »
پیدایش باب ۴۶ آیه ۲۰
۲۰ و برای یوسف در زمین مصر، مَنَسی و اِفرایم زاییده شدند، كه اَسِنات دختر فوطی فارع، كاهن اون برایش بزاد.
۲۰ و برای یوسف در زمین مصر، مَنَسی و اِفرایم زاییده شدند، كه اَسِنات دختر فوطی فارع، كاهن اون برایش بزاد.
پیدایش باب ۵۰ آیه ۲۲ تا ۲۶
۲۲ و یوسف در مصر ساكن ماند، او و اهل خانة پدرش. و یوسف صد و ده سال زندگانی كرد.
۲۲ و یوسف در مصر ساكن ماند، او و اهل خانة پدرش. و یوسف صد و ده سال زندگانی كرد.
۲۳ و یوسف پسران پشت سوم اِفرایم را دید. و پسران ماكیر، پسر مَنَسی نیز بر زانوهای یوسف تولد یافتند. ۲۴
و یوسف، برادران خود را گفت: «من میمیرم، و یقیناً خدا از شما تفقد خواهد نمود، و شما را از این زمین به زمینی كه برای ابراهیم و اسحاق و یعقوب قسم خورده است، خواهد برد. » ۲۵
و یوسف به بنیاسرائیل سوگند داده، گفت: «هر آینه خدا از شما تفقد خواهد نمود، و استخوانهای مرا از اینجا خواهید برداشت.» ۲۶ و یوسف مـرد در حینی كه صد و ده ساله بود. و او را حنـوط كرده، در زمین مصـر در تابوت گذاشتند
فیض عیسی مسیح محبت پدر و مشارکت روح القدس باشما باشد و بماند .
.
Keine Kommentare:
Kommentar veröffentlichen