Montag, 15. April 2013

درسهای زندگی نه آنچه ما فکر میکنیم بلکه جهت و راه را خدا تعیین میکند .


همه ما انتظارها و  آرزوها ورویاهایی در زندگی داریم 

زندگی در سیری و فراوانی در فرهنگ فارسی همیشه والدین و بزرگترها 

میگفتند و پیر وسیر باشی 

معنی فراوانی 

یعنی فرزندان سالم شریک سالم زندگی در امنیت مالی و جانی  و فراوانی و سلامتی 
و..................//......................

وبرای داشتن یا رسیدن به این آرزوها دست به همه کاری هم میزنند 

درحقیقت 

انسانها در تمامی قرون دنبال همین بودند و هستند 

اما اگر به آمال و آرزوی خود نرسند سر خورده و ناراضی میگردند 

یک چیز طبیعیست همه ما آرزوی بهترینها را داریم ماشین خوب کار خوب 

مسافرت خوب اما زندگی هدف و مقصد خود را دارد و هر روزه قسمتی از آرزوها و 

رویاها را دفن میکنیم 

و کلام خدا به ما چه میاموزد شاید امروز باید از نو  شروع کنیم 
زندگی شخصیتهای مختلف کتاب مقدس انسانهای حقیقی که دروس زندگی را میتوانیم از آنان بیاموزیم 
شخصیت تامار 
شخصیت روت 
شخصیت راحاب 

 شخصیت  بَتْشَبَع‌
در دنیایی زندگی میکنیم که تامارها و روتها راحابها و بتشبع های بسیاری 

در شرایط دنیای مدرن اما با مشکلات ///////

 آیا این گونه افراد در مشارکتهای ما در خانواده الهی  جا دارند 

در کلیسا جای خود را میابند در بدن مسیح چطور 

شاید وقت بگذارید و این آیات را با هم بخوانیم 

  پیدایش   باب ۳۸
  ماجرای یهودا و تامار
 ۱ و واقع‌ شد در آن‌ زمان‌ كه‌ یهودا از نزد برادران‌ خود رفته‌، نزد شخصی‌ عَدُلاّمی‌، كه‌ حیره‌ نام‌ داشت‌، مهمان‌ شد.
 ۲ و در آنجا یهودا، دختر مرد كنعانی‌ را كه‌ مسمّی‌ به‌ شوعه‌ بود، دید و او را گرفته‌، بدو درآمد.
 ۳ پس‌ آبستن‌ شده‌، پسری‌ زایید و او را عیر نام‌ نهاد.
 ۴ و بار دیگر آبستن‌ شده‌، پسری‌ زایید و او را اونان‌ نامید.
 ۵ و باز هم‌ پسری‌ زاییده‌، او را شیله‌ نام‌ گذارد. و چون‌ او را زایید، (یهودا) در كزیب‌ بود.
 ۶ و یهودا، زنی‌ مسمّی‌ به‌ تامار، برای‌ نخست‌زادة‌ خود عیر گرفت‌.
 ۷ و نخست‌زادة‌ یهودا، عیر، در نظر خداوند شریر بود، و خداوند او را بمیراند.
 ۸ پس‌ یهودا به‌ اونان‌ گفت‌: «به‌ زن‌ برادرت‌ درآی‌، و حق‌ برادر شوهری‌ را بجا آورده‌، نسلی‌ برای‌ برادر خود پیدا كن‌.»
 ۹ لكن‌ چونكه‌ اونان‌ دانست‌ كه‌ آن‌ نسل‌ از آن‌ او نخواهد بود، هنگامی‌ كه‌ به‌ زن‌ برادر خود درآمد، بر زمین‌ انزال‌ كرد، تا نسلی‌ برای‌ برادر خود ندهد.
 ۱۰ و این‌ كار او در نظر خداوند ناپسند آمد، پس‌ او را نیز بمیراند.
 ۱۱ و یهودا به‌ عروس‌ خود، تامار گفت‌: «در خانة‌ پدرت‌ بیوه‌ بنشین‌ تا پسرم‌ شیله‌ بزرگ‌ شود.» زیرا گفت‌: «مبادا او نیز مثل‌ برادرانش‌ بمیرد.» پس‌ تامار رفته‌، در خانة‌ پدر خود ماند.
 ۱۲ و چون‌ روزها سپری‌ شد، دختر شوعه‌ زن‌ یهودا مرد. و یهودا بعد از تعزیت‌ او با دوست‌ خود حیرة‌ عدلاّمی‌، نزد پشم‌ چینان‌ گلة‌ خود، به‌ تمنه‌ آمد.
 ۱۳ و به‌ تامار خبر داده‌، گفتند: «اینك‌ پدر شوهرت‌ برای‌ چیدن‌ پشم‌ گلة‌ خویش‌، به‌ تمنه‌ می‌آید.»
 ۱۴ پس‌ رخت‌ بیوگی‌ را از خویشتن‌ بیرون‌ كرده‌، بُرقِعی‌ به‌ رو كشیده‌، خود را در چادری‌ پوشید، و به‌ دروازة‌ عینایم‌ كه‌ در راه‌ تمنه‌ است‌، بنشست‌. زیرا كه‌ دید شیله‌ بزرگ‌ شده‌ است‌، و او را به‌ وی‌ به‌ زنی‌ ندادند.
 ۱۵ چون‌ یهودا او را بدید، وی‌ را فاحشه‌ پنداشت‌، زیرا كه‌ روی‌ خود را پوشیده‌ بود.
 ۱۶ پس‌ از راه‌ به‌ سوی‌ او میل‌ كرده‌، گفت‌: «بیا تا به‌ تو درآیم‌.» زیرا ندانست‌ كه‌ عروس‌ اوست‌. گفت‌: «مرا چه‌ می‌دهی‌ تا به‌ من‌ درآیی‌.»
 ۱۷ گفت‌: «بزغاله‌ای‌ از گله‌ می‌فرستم‌.» گفت‌: «آیا گرو می‌دهی‌ تا بفرستی‌؟»
 ۱۸ گفت‌: «تو را چه‌ گرو دهم‌؟» گفت‌: «مهر و زُنّار خود را و عصایی‌ كه‌ در دست‌ داری‌.» پس‌ به‌ وی‌ داد، و بدو درآمد، و او از وی‌ آبستن‌ شد.
 ۱۹ و برخاسته‌، برفت‌. و بُرقِع‌ را از خود برداشته‌، رخت‌ بیوگی‌ پوشید.
 ۲۰ و یهودا بزغاله‌ را به‌ دست‌ دوست‌ عدلامی‌ خود فرستاد، تا گرو را از دست‌ آن‌ زن‌ بگیرد، اما او را نیافت‌.
 ۲۱ و از مردمان‌ آن‌ مكان‌ پرسیده‌، گفت‌: «آن‌ فاحشه‌ای‌ كه‌ سر راه‌ عینایم‌ نشسته‌ بود، كجاست‌؟» گفتند: «فاحشه‌ای‌ در اینجا نبود.»
 ۲۲ پس‌ نزد یهودا برگشته‌، گفت‌: «او را نیافتم‌، و مردمان‌ آن‌ مكان‌ نیز می‌گویند كه‌ فاحشه‌ای‌ در اینجا نبود.»
 ۲۳ یهودا گفت‌: «بگذار برای‌ خود نگاه‌ دارد، مبادا رسوا شویم‌. اینك‌ بزغاله‌ را فرستادم‌ و تو او را نیافتی‌.»
 ۲۴ و بعد از سه‌ ماه‌ یهودا را خبر داده‌، گفتند: «عروس‌ تو تامار، زنا كرده‌ است‌ و اینك‌ از زنا نیز آبستن‌ شده‌.» پس‌ یهودا گفت‌: «وی‌ را بیرون‌ آرید تا سوخته‌ شود!»
 ۲۵ چون‌ او را بیرون‌ می‌آوردند نزد پدر شوهرخود فرستاده‌، گفت‌: «از مالك‌ این‌ چیزها آبستن‌ شده‌ام‌»، و گفت‌: «تشخیص‌ كن‌ كه‌ این‌ مهر و زُنّار و عصا از آن‌ كیست‌.»
 ۲۶ و یهودا آنها را شناخت‌، و گفت‌: «او از من‌ بی‌گناه‌تر است‌، زیرا كه‌ او را به‌ پسر خود شیله‌ ندادم‌.» و بعد او را دیگر نشناخت‌.
 ۲۷ و چون‌ وقت‌ وضع‌ حملش‌ رسید، اینك‌ توأمان‌ در رحمش‌ بودند.
 ۲۸ و چون‌ می‌زایید، یكی‌ دست‌ خود را بیرون‌ آورد كه‌ در حال‌ قابله‌ ریسمانی‌ قرمز گرفته‌، بر دستش‌ بست‌ و گفت‌: «این‌ اول‌ بیرون‌ آمد.»
 ۲۹ و دست‌ خود را بازكشید. و اینك‌ برادرش‌ بیرون‌ آمد و قابله‌ گفت‌: «چگونه‌ شكافتی‌؟ این‌ شكاف‌ بر تو باد.» پس‌ او را فارص‌ نام‌ نهاد.
 ۳۰ بعد از آن‌ برادرش‌ كه‌ ریسمان‌ قرمز را بر دست‌ داشت‌ بیرون‌ آمد، و او را زارح‌ نامید.
   روت   باب ۱

 ۲۱ من‌ پُر بیرون‌ رفتم‌ و خداوند مرا خالی‌ برگردانید. پس‌ برای‌ چه‌ مرا نعومی‌ می‌خوانید چونكه‌ خداوند مرا ذلیل‌ ساخته‌ است‌ و قادرمطلق‌ به‌ من‌ بدی‌ رسانیده‌ است‌.»



 بتشبع      Bath-sheba   

لغت فوق به معنای   دختر سوگند   می باشد. 
بَتْشَبَع‌، نام دختر اَلِیعام‌، و نوه اَخیتُوفَل‌ جیلونی‌ بود. وی در ابتدا با اُوریای‌ حِتِّی‌ که یکی از سی سردار شجاع لشکر داود بود، ازدواج کرد. اوریا زمانی که با یوآب در جنگ با بنی‌عَمّون در رَبَّه بسر میبرد، داود با زن وی بَتْشَبَع‌ همبستر شده و بَتْشَبَع‌ حامله شد. داود با همکاری یوآب، نقشه قتل وی را کشیدند. اوریا را در خط اول جنگ قرار دادند تا کشته شود، داود پس از مرگ اوریا با زن وی بَتْشَبَع ازدواج کرد. پسر اول بتشبع که حاصل زنا بود، بیمار و درگذشت. پس از آن بتشبع از داود، صاحب چهار پسر به نامهای شِمْعی‌ و شوباب‌ و ناتان‌ و سُلیمان‌ گردید. سلیمان به واسطه بتشبع به پادشاهی رسید، زمانیکه ادونیا یکی از پسران داود، همراه یوآب و ابیاتار کاهن در کنار سنگ زُوحَلَت‌ كه‌ به‌ طرف عین‌ روجَل‌ است قربانی کرده و خود را پادشاه نامید. بَتْشَبَع‌ نزد پادشاه رفته و او را در جریان پادشاهی ادونیا قرار داده و قول او را در مورد پادشاهی سلیمان یادآور شد و داود سلیمان را به پادشاهی انتخاب کرد. در نسب نامه عیسی در انجیل متی از بتشبع به عنوان مادر سلیمان از داود و زن اوریا نام برده شده است.
  سموئیل دوم   باب ۱۱

 ۳ پس‌ داود فرستاده‌، دربارة‌ زن‌ استفسار نمود و او را گفتند كه‌ «آیا این‌ بَتْشَبَع‌، دختر اَلِیعام‌، زن‌ اُوریای‌ حِتِّی‌ نیست‌؟» 
 سموئیل دوم باب ۱۲ آیه ۲۴ 
۲۴ و داود زن‌ خود بَتْشَبَع‌ را تسلی‌ داد و نزد وی‌ درآمده‌، با او خوابید و او پسری‌ زاییده‌، او را سلیمان‌ نام‌ نهاد. و خداوند او را دوست‌ 
داشت‌.

  تامار      Tamar   

لغت فوق به معنای   درخت نخل   می باشد. 
   
- نام عروس یهودا که همسر پسر او عیر بود و پس از مرگ عیر، یهودا از اونان خواست که زن برادر خود، تامار را به زنی گرفته و برای برادرش نسلی درست کند، ولی او از ایجاد نسلی برای برادرش امتنان کرد. این امر در نزد خداوند ناپسند آمد و اونان نیز در سرزمین کنعان کشته شد. پس از مرگ اونان، یهودا از ازدواج تامار با شیله، برادر اونان خودداری کرد. تامار خود را به شکل فاحشه درآورده و با یهودا همبستر گردید و یهودا عروس خود را نشناخت به سبب آنکه روی خود را پوشانیده بود. تامار حامله گشت و یهودا خواست او را در آتش بسوزاند، اما تامار به وی گفت که از وی حامله شده است. تامار دوقلو حامله بود و دو پسر به نام فارص و زارح به دنیا آورد. نام تامار در نسب نامه عیسی آمده است.



  راحاب      Rahab   

لغت فوق به معنای   فراخ، پهناور   می باشد. 
راحاب نام زن بدکاره ای از اهالی شهر اریحا بود که نقشی کلیدی در شکست و تسلیم شهر اریحا به دست یوشع داشت. 
یوشع، دو نفر را برای جاسوسی به شهر اریحا که در آن سوی رود اردن واقع شده بود، فرستاد. آن دو جاسوس برای گذراندن شب به خانه راحاب رفتند. پس از آنکه به پادشاه اریحا اطلاع دادند که افرادی از اسرائیلیان برای جاسوسی به اریحا آمده و در خانه راحاب هستند، وی افرادی را برای دستگیری آنان به خانه راحاب فرستاد. اما راحاب آنان را در میان ساقه های کتان که در پشت بام بود پنهان کرده و به سربازان پادشاه گفت که آنان آنجا را پیش از بسته شدن دروازه ها ترک کرده اند. ماموران پادشاه به دنبال آنها از دروازه شهر خارج شده و سپس دروازه شهر بسته شد و ماموران پادشاه تا کرانه رود اردن برای تعقیب انها رفتند. 
پیش از خوابیدن جاسوسان، راحاب نزد آنان رفت و گفت که تمام اهالی اریحا از اسرائیلیان می ترسند، زیرا شنیده اند که خداوند چگونه به شما در دریای سرخ و مصر کمک کرده است و من مطمئن هستم که اریحا به دست شما تسلیم خواهد شد. پس به سبب اینکه من جان شما را نجات دادم به من قول بدهید که من و خانواده من را نکشید. آنان نیز به وی قول دادند که هر آنکه در خانه وی باشد، زنده بماند. خانه راحاب بر روی حصار شهر واقع شده بود، سپس راحاب آنان را به وسیله ریسمان از پنجره اتاقش به پایین حصار فرستاد و انان سه روز در کوه مخفی شده و سپس به آن سوی رود اردن رفتند. 
زمانی که یوشع به شهر اریحا حمله کرد به افرادش گفت که شهر را ویران کرده و تنها راحاب و هر کس که در خانه وی است نجات یافته و زنده بمانند. پس از ویران کردن شهر، راحاب و خانواده اش را به سبب کاری که برای جاسوسان کرده بود در بیرون لشکرگاه اسرائیل جا دادند. و آنها در میان اسرائیلیان ساکن شدند. 
بنا بر فرضیه ای بر اساس کتاب متی باب ۱ آیه ۵ ،راحاب سپس با شلمون که یکی از شاهزادگان طایفه یهودا بود، ازدواج کرد و وی بوعز را که پدربزرگ داود می باشد به دنیا آورد. اما دقیقا مشخص نیست که نام راحاب در کتاب متی همان راحاب در اریحا می باشد یا خیر. در کتاب عبرانیان و یعقوب از راحاب به عنوان زنی که به واسطه ایمان و عمل به ایمانش نجات یافته، نام برده شده است.




  روت      Ruth   


لغت فوق به معنای   دوست، رحمت   می باشد. 


نام روت فقط در کتابی از عهد عتیق یافت می شود که به نام خود وی روت نامیده شده است. 

اَلیمَلَك نام شخصی از قوم اَفْراتیانِ و طایفه یهودا بود که در زمان داوران در بیت لحم ساکن بوده است. وی شوهر نعومی و دارای دو پسر به نامهای مَحْلُون‌ و كِلْیون‌ بود. قحطی در بیت لحم سبب کوچ وی و خانواده اش به موآب می گردد. اَلیمَلَك در آنجا درگذشت و همسر و دو پسرش باقی ماندند. پسران وی از دختران موآبی برای خود همسرانی به نام عُرْفَه‌ و روت گرفتند. روت همسر مَحْلُون‌ بود. پس از ده سال هر دو پسر نعومی نیز مردند. نعومی تصمیم به ترک موآب و بازگشت به سرزمین خود بیت الحم گرفت و از هر دو عروس خود خواست که در موآب و در بین خویشان خود مانده و ازدواج کنند. روت تقاضای نعومی را نپذیرفته و با مادر شوهر خود موآب را ترک کرده و به همراه وی رفت. 

پس از سکنی در بیت الحم، روت از نعومی خواست که به خوشه چینی برود. رسم بر این بود که در هنگام درو، وقتی خوشه هایی روی زمین افتاده و باقی می ماند را معمولا برای مردم فقیر باقی می گذاشتند که تا آنها را جمعع کنند. نعومی دارای خویشاوندی شوهری بود که نامش بوعَز بود. بوعَزْ مردی ثروتمند از خاندان اَلیمَلَك‌، پسر سَلْما از راحاب و جد داود پادشاه بود. وی از خویشان شوهر نعومی بود. روت برای خوشه چینی به مزرعه وی رفت و زمانیکه بوعز وی را شناخت به او توجه ویژه ای کرده و به او اجازه داد که از میان خوشه هایی هم که بر زمین نیفتاده بود، بردارد و به به او آب و خوراک داد. بوعز از روت خواست که به کشتزار دیگری نرود و در همان جا خوشه چینی کند و به گارگران نیز دستور داد که مزاحم روت نشوند. 

بر اساس نقشه ای که نعومی کشید، روت شب هنگام به خرمنگاه بوعز رفت و از وی خواست که او را به زنی خود بگیرد، زیرا که از بستگان شوهرش که مرده است، می باشد. شخص دیگری نیز بود که خویشاوند نزدیکتر به شوهر نعومی بود و می توانست زمین شوهر نعومی را بخرد، ولی در این صورت باید با روت طبق سنت یهود ازدواج می کرد، ولی وی از این کار صرف نظر کرد و بوعز زمین را خریده و قبول کرد که روت را نیز به زنی بگیرد تا نام شوهرش از بین نرود. و بوعز، روت دختر نعومی را به همسری اختیار کرد، زیرا بوعز از خویشان ایشان بود و طبق سنت یهودیان روت را به زنی گرفت. 

روت صاحب پسری به نام عوبید گردید، که پدر بزرگ داود پادشاه می باشد و مسیح نیز از نسل وی می باشد. نام وی در نسب نامه کتاب متی باب یک برده شده است.
 متی   باب ۱
  نسب نامه عیسی مسیح

 ۱ كتاب‌ نسب‌ نامه‌ عیسی مسیح‌ بـن‌ داود بـن ابراهیم‌:  ۲ ابراهیم‌ اسحاق‌ را آورد و اسحاق‌ یعقوب‌ را آورد و یعقوب‌ یهودا و برادران‌ او را آورد.  ۳ و یهودا، فارص‌ و زارح‌ را از تامار آورد و فارص‌، حصرون‌ را آورد و حصرون‌، اَرام‌ را آورد.  ۴ و اَرام‌، عمِّیناداب‌ را آورد و عمّینـاداب‌، نَحشـون‌ را آورد و نحشون‌، شَلْمون‌ را آورد.  ۵ و شَلْمون‌، بوعز را از راحاب‌ آورد و بوعـز، عوبید را از راعوت‌ آورد و عوبیـد، یسّـا را آورد.  ۶ و یسّـا داود پادشـاه‌ را آورد و داود پادشـاه‌، سلیمـان‌ را از زن‌ اوریا آورد.  ۷ و سلیمان‌، رحبْعام‌ را آورد و رحبْعام‌، اَبِیا را آورد و اَبِیـا، آسـا را آورد.  ۸ و آسا، یهوشافاط‌ را آورد و یهوشافاط‌، یورام‌ را آورد و یورام‌، عُزیا را آورد.  ۹ و عُزیا، یوتام‌ را آورد و یوتام‌، اَحاز را آورد و اَحـاز، حِزْقیا را آورد.  ۱۰ و حِزْقیا، مَنسّی را آورد و مَنسّی، آمون‌ را آورد و آمون‌، یوشیا را آورد.  ۱۱ و یوشیا، یكُنیـا و برادرانـش‌ را در زمـان‌ جـلای بابِـل‌ آورد.  ۱۲ و بعد از جلای بابل‌، یكُنْیا، سَألْتیئیل‌ را آورد و سَأَلْتیئیل‌، زَرُوبابِل‌ را آورد.  ۱۳ زَرُوبابِـل‌، اَبیهـود را آورد و اَبیهـود، ایلیـاقیـم‌ را آورد و ایلیاقیم‌، عازور را آورد.  ۱۴ و عازور، صادوق‌ را آورد و صادوق‌، یاكین‌ را آورد و یاكین‌، ایلَیهُـود را آورد.  ۱۵ و ایلیهـود، ایلعـازَر را آورد و ایلعـازَر، مَتّـان‌ را آورد و مَتّـان‌، یعقـوب‌ را آورد.  ۱۶ و یعقـوب‌، یوسـف‌ شوهـر مریم‌ را آورد كه‌ عیسی مُسمّـی به‌ مسیـح‌ از او متولّـد شـد.  ۱۷ پس‌ تمام‌ طبقات‌، از ابراهیم‌ تا داود چهارده‌ طبقه‌ است‌، و از داود تا جلای بابِل‌ چهارده‌ طبقه‌، و از جلای بابِل‌ تا مسیح‌ چهارده‌ طبقه‌.

-------------------
-------------------------------------------------------------------

هدف الهی را برای حیات ابدی بیابیم 
زنانی مثل تامار و  راحاب و روت و بتشبع  
هرگز جای خود را در نسب نامه شاه شاهان ماشیح موعود 
خدا در جسم نمیشناختند در حقیقت نقشه الهی را نمیدانستند 
------------------
   اعمال   باب ۱۳

 ۲۲ پس‌ او را از میان‌ برداشته‌، داود را برانگیخت‌ تا پادشاه‌ ایشان‌ شود و در حق او شهادت‌ داد که‌ "داود بن‌ یسی‌ را مرغوب‌ دل‌ خود یافته‌ام‌ که‌ به‌ تمامی‌ اراده‌ من‌ عمل‌ خواهد کرد." 
--------------------------------------------------------------------
در اینجا قصد من این نیست که یاد آور تلخی ها سختی ها و یا اشتباهات تاریخ رفتاری  باشم یا بررسی الهیاتی بکنم بلکه یاآور این حقیقت گردم که نام  این افراد 
در نسب نامه خداوند مان  
نشانگر این است او خدای شفا دهنده خدای احیا کنند و خدایا تبدیل است 
او از روش زندگی انسان شگفت زده نمیشود 
او خاصان خود را میشناسد 
نقشه او همواره اجرا میگردد. 
جالب تجربیات شخصیتها و مشکلاتشان نیستند . 
آنچه مسلم است اراده خدا غیر ممکن را ممکن میسازد 
پس فراموش نکنیم دست خدا را در زندگی خود باز بگزاریم که نه ما بلکه خدای حی 
صاحب نقشه و نقشهای ماست . 

فیض عیسی مسیح محبت پدر و مشارکت روح القدس با شما باشد و بماند 


Keine Kommentare:

Kommentar veröffentlichen