Freitag, 9. März 2012

شجاع باش و با شجاعت مسیح را زندگی کن


با اطمینان به قدرت خدا برخیز 

غلاطیان   باب ۵
 ۱۶ اما می گویم‌ به‌ روح‌ رفتار کنید، پس‌ شهوات‌ جسم‌ را به‌جا نخواهید آورد. 

زمان آن رسیده مثل داود باشیم و یا استر ویا شَدْرَك‌ و میشك‌ و عَبِدْنَغو! موافقی ؟؟؟تنها با نام عیسی مسیح جلو بریم بیتفاوت است که دیگران جگونه به ماموریت مان مینگرند مهم این است که اراده خدا را اجرا کنیم .آمین تا زمانی که بدنبال خدا نروی همان جایی که هستی در تسلسل باطل باقی میمانی 

  اعداد   باب ۹
 ۱۵ و در روزی‌ كه‌ مسكن‌ برپا شد، ابر مسكن‌ خیمة‌ شهادت‌ را پوشانید، و از شب‌ تا صبح‌ مثل‌ منظر آتش‌ بر مسكن‌ می‌بود.
 ۱۶ همیشه‌ چنین‌ بود كه‌ ابر آن‌ را می‌پوشانید و منظر آتش‌ در شب‌.
 ۱۷ و هرگاه‌ ابر از خیمه‌ برمی‌خاست‌، بعد از آن‌بنی‌اسرائیل‌ كوچ‌ می‌كردند و در هر جایی‌ كه‌ ابر ساكن‌ می‌شد، آنجا بنی‌اسرائیل‌ اردو می‌زدند.
 ۱۸ به‌ فرمان‌ خداوند بنی‌اسرائیل‌ كوچ‌ می‌كردند و به‌ فرمان‌ خداوند اردو می‌زدند، همة‌ روزهایی‌ كه‌ ابر بر مسكن‌ ساكن‌ می‌بود، در اردو می‌ماندند.
 ۱۹ و چون‌ ابر، روزهای‌ بسیار برمسكن‌ توقف‌ می‌نمود، بنی‌اسرائیل‌ ودیعت‌ خداوند را نگاه‌ می‌داشتند و كوچ‌ نمی‌كردند.
 ۲۰ و بعضی‌ اوقات‌ ابر ایام‌ قلیلی‌ بر مسكن‌ می‌ماند، آنگاه‌ به‌ فرمان‌ خداوند در اردو می‌ماندند و به‌ فرمان‌ خداوند كوچ‌ می‌كردند.
 ۲۱ و بعضی‌ اوقات‌، ابر از شام‌ تا صبح‌ می‌ماند و در وقت‌ صبح‌ ابر برمی‌خاست‌، آنگاه‌ كوچ‌ می‌كردند، یا اگر روز و شب‌ می‌ماند چون‌ ابر برمی‌خاست‌، می‌كوچیدند.



 ارمیا   باب ۱
 ۱۷ پس‌ تو كمر خود را ببند و برخاسته‌، هر آنچه‌ را من‌ به‌ تو امر فرمایم‌ به‌ ایشان‌ بگو و از ایشان‌ هراسان‌ مباش‌، مبادا تو را پیش‌ روی‌ ایشان‌ مشوّش‌ سازم‌.


  مزامیر   باب ۳
 ۷ ای‌ خداوند ، برخیز! ای‌ خدای‌ من‌، مرا برهان‌! زیرا بر رخسار همة‌ دشمنانم‌ زدی‌؛ دندانهای‌ شریران‌ را شكستی‌.
  مزامیر   باب ۲۷
 ۳ اگر لشكری‌ بر من‌ فرود آید، دلم‌ نخواهد ترسید. اگر جنگ‌ بر من‌ برپا شود، در این‌ نیز اطمینان‌ خواهم‌ داشت‌.
 مزامیر   باب ۱۱۸

 ۶ خداوند با من‌ است‌، پس‌ نخواهم‌ ترسید. انسان‌ به‌ من‌ چه‌ تواند كرد؟
اشعیا   باب ۱۲

 ۲ اینك‌ خدا نجات‌ من‌ است‌ بر او توكّل‌ نموده‌، نخواهم‌ ترسید. زیرا یاه‌ یهُوَه‌ قوّت‌ و تسبیح‌ من‌ است‌ و نجات‌ من‌ گردیده‌ است‌.»

 یاه‌ یهُوَه‌ قوّت‌ و تسبیح‌ من‌ است‌ و نجات‌ من
  سموئیل اول   باب ۱۷
 ۳۲ و داود به شاؤل گفت: «دل كسی به سبب او نیفتد. بنده ات میرود و با این فلسطینی جنگ می كند.»
 ۳۳ شاؤل به داود گفت: «تو نمی توانی به مقابل این فلسطینی بروی تا با وی جنگ نمایی زیرا كه تو جوان هستی و او از جوانی اش مرد جنگی بوده است.»
 ۳۴ داود به شاؤل گفت: «بنده ات گلة پدر خود را می چرانید كه شیر و خرسی آمده، بره ای از گله ربودند.
 ۳۵ و من آن را تعاقب نموده، كشتم و از دهانش رهانیدم و چون به طرف من بلند شد، ریش او را گرفته، او را زدم و كشتم.
 ۳۶ بنده ات هم شیر و هم خرس را كشت؛ و این فلسطینی نامختون مثل یكی از آنها خواهد بود، چونكه لشكرهای خدای حی را به ننگ آورده است.»
 ۳۷ و داود گفت: « خداوند كه مرا ازچنگ شیر و از چنگ خرس رهانید، مرا از دست این فلسطینی خواهد رهانید.» و شاؤل به داود گفت: «برو و خداوند با تو باد.»
 ۳۸ و شاؤل لباس خود را به داود پوشانید و خود برنجینی بر سرش نهاد و زره ای به او پوشانید.
 ۳۹ و داود شمشیرش را بر لباس خود بست و می خواست كه برود زیرا كه آنها را نیازموده بود. و داود به شاؤل گفت: «با اینها نمیتوانم رفت چونكه نیازموده ام.» پس داود آنها را از بر خود بیرون آورد.
 ۴۰ و چوبدستی خود را به دست گرفته، پنج سنگ مالیده، از نهر سوا كرد، و آنها را در كیسة شبانی كه داشت، یعنی در انبان خود گذاشت و فلاخنش را به دست گرفته، به آن فلسطینی نزدیك شد.
 ۴۱ و آن فلسطینی همی آمد تا به داود نزدیك شد و مردی كه سپرش را برمیداشت پیش رویش می آمد.
 ۴۲ و فلسطینی نظر افكنده، داود را دید و او را حقیر شمرد زیرا جوانی خوشرو و نیكومنظر بود.
 ۴۳ و فلسطینی به داود گفت: «آیا من سگ هستم كه با چوبدستی نزد من می آیی؟» و فلسطینی داود را به خدایان خود لعنت كرد.
 ۴۴ و فلسطینی به داود گفت: «نزد من بیا تا گوشت تو را به مرغان هوا و درندگان صحرا بدهم.»
 ۴۵ داود به فلسطینی گفت: «تو با شمشیر و نیزه و مزراق نزد من می آیی، اما من به اسم یهُوَه صبایوت، خدای لشكرهای اسرائیل كه او را به ننگ آورده ای نزد تو می آیم.
 ۴۶ و خداوند امروز تو را به دست من تسلیم خواهد كرد و تو را زده، سر تو را از تنت جدا خواهم كرد، و لاشه های لشكر فلسطینیان را امروز به مرغان هوا و درندگان زمین خواهم داد تا تمامی زمین بدانند كه در اسرائیل خدایی هست.
 ۴۷ و تمامی این جماعت خواهند دانست كه خداوند به شمشیر و نیزه خلاصی نمی دهد زیرا كه جنگ از آن خداوند است و او شما را به دست ما خواهد داد.»
 ۴۸ و چون فلسطینی برخاسته، پیش آمد و به مقابلة داود نزدیك شد، داود شتافته، به مقابلة فلسطینی به سوی لشكر دوید.
 ۴۹ و داود دست خود را به كیسه اش برد و سنگی از آن گرفته، از فلاخن انداخت و به پیشانی فلسطینی زد، و سنگ به پیشانی او فرو رفت كه بر روی خود بر زمین افتاد.
 ۵۰ پس داود بر فلسطینی با فلاخن و سنگ غالب آمده، فلسطینی را زد و كشت و در دست داود شمشیری نبود.

 دانیال   باب ۳

 ۱۴ پس‌ نَبوْكَدْنَصَّر ایشان‌ را خطاب‌ كرده‌، گفت‌: «ای‌شَدْرَك‌ و میشك‌ و عَبِدْنَغو! آیا شما عمداً خدایان‌ مرا نمی‌پرستید وتمثال‌ طلا را كه‌ نصب‌ نموده‌ام‌ سجده‌ نمی‌كنید؟

 ۱۵ الا´ن‌ اگر مستعد بشوید كه‌ چون‌ آواز كَرِنّا و سرنا و عود و بربط‌ و سنتور و كمانچه‌ و هر قسم‌ آلات‌ موسیقی‌ را بشنوید به‌ رو افتاده‌، تمثالی‌ را كه‌ ساخته‌ام‌ سجده‌ نمایید، (فبها)؛ و اما اگر سجده‌ ننمایید، در همان‌ ساعت‌ در میان‌ تون‌ آتش‌ ملتهب‌ انداخته‌ خواهید شد و كدام‌ خدایی‌ است‌ كه‌ شما را از دست‌ من‌ رهایی‌ دهد.»

 ۱۶ شَدْرَك‌ و میشك‌ و عَبِدْنَغو در جواب‌ پادشاه‌ گفتند: «ای‌ نَبوْكَدْنَصَّر! درباره‌ این‌ امر ما را باكی‌ نیست‌ كه‌ تو را جواب‌ دهیم‌.

 ۱۷ اگر چنین‌ است‌، خدای‌ ما كه‌ او را می‌پرستیم‌ قادر است‌ كه‌ ما را از تون‌ آتش‌ ملتهب‌ برهاند و او ما را از دست‌ تو ای‌ پادشاه‌ خواهد رهانید.

 ۱۸ و اگر نه‌، ای‌ پادشاه‌ تو را معلوم‌ باد كه‌ خدایان‌ تو را عبادت‌ نخواهیم‌ كرد و تمثال‌ طلا را كه‌ نصب‌ نموده‌ای‌ سجده‌ نخواهیم‌ نمود.»

 ۱۹ آنگاه‌ نَبوْكَدْنَصَّر از خشم‌ مملو گردید و هیئت‌ چهره‌اش‌ بر شَدْرَك‌ و میشك‌ و عَبِدْنَغو متغیر گشت‌ و متكلّم‌ شده‌، فرمود تا تون‌ را هفت‌ چندان‌ زیاده‌تر از عادتش‌ بتابند.

 ۲۰ و به‌ قوّیترین‌ شجاعان‌ لشكر خود فرمود كه‌ شَدْرَك‌ و میشك‌ و عَبِدْنَغو را ببندند و در تون‌ آتش‌ ملتهب‌ بیندازند.

 ۲۱ پس‌ این‌ اشخاص‌ را در رداها و جُبّه‌ها و عمامه‌ها و سایر لباسهای‌ ایشان‌ بستند و در میان‌ تون‌ آتش‌ ملتهب‌ افكندند.

 ۲۲ و چونكه‌ فرمان‌ پادشاه‌ سخت‌ بود و تون‌ بی‌نهایت‌ تابیده‌ شده‌، شعله‌ آتش‌ آن‌ كسان‌ را كه‌ شَدْرَك‌ و میشك‌ و عَبِدْنَغو را برداشته‌ بودند كشت‌.

 ۲۳ و این‌ سه‌ مرد یعنی‌ شَدْرَك‌ و میشك‌ و عَبِدْنَغو در میان‌ تون‌آتش‌ ملتهب‌ بسته‌ افتادند.

 ۲۴ آنگاه‌ نَبوْكَدْنَصَّر پادشاه‌ در حیرت‌ افتاد و بزودی‌ هر چه‌ تمامتر برخاست‌ و مشیران‌ خود را خطاب‌ كرده‌، گفت‌: «آیا سه‌ شخص‌ نبستیم‌ و در میان‌ آتش‌ نینداختیم‌؟» ایشان‌ در جواب‌ پادشاه‌ عرض‌ كردند كه‌ «صحیح‌ است‌ ای‌ پادشاه‌!»

 ۲۵ او در جواب‌ گفت‌: «اینك‌ من‌ چهار مرد می‌بینم‌ كه‌ گشاده‌ در میان‌ آتش‌ می‌خرامند و ضرری‌ به‌ ایشان‌ نرسیده‌ است‌ و منظر چهارمین‌ شبیه‌ پسر خدا است‌.»

آنان دست و پابسته در آتش انداخته میشوند اما .................آنان سه نفر بودننَبوْكَدْنَصَّر پادشاه‌ تعحب زده برمیخیزد میپرسد؟؟؟  آیا سه‌ شخص‌ نبستیم‌ و در میان‌ آتش‌ نینداختیم‌؟


۲۷ و اُمَرا و رؤسا و والیان‌ و مشیران‌ پادشاه‌ جمع‌ شده‌، آن‌ مردان‌ را دیدند كه‌ آتش‌ به‌ بدنهای‌ ایشان‌ اثری‌ نكرده‌ و مویی‌ از سر ایشان‌ نسوخته‌ و رنگ‌ ردای‌ ایشان‌ تبدیل‌ نشده‌، بلكه‌ بوی‌ آتش‌ به‌ ایشان‌ نرسیده‌ است‌.

 ۲۸ آنگاه‌ نَبوْكَدْنَصَّر متكلم‌ شده‌، گفت‌: «متبارك‌ باد خدای‌ شَدْرَك‌ و میشك‌ و عَبِدْنَغو كه‌ فرشته‌ خود را فرستاد و بندگان‌ خویش‌ را كه‌ بر او توّكل‌ داشتند و به‌ فرمان‌ پادشاه‌ مخالفت‌ ورزیدند و بدنهای‌ خود را تسلیم‌ نمودند تا خدای‌ دیگری‌ سوای‌ خدای‌ خویش‌ را عبادت‌ و سجده‌ ننمایند، رهایی‌ داده‌ است‌.

.فیض عیسی مسیح محبت پدر و مشارکت روح القدس با شما باشد و بماند .

 

Keine Kommentare:

Kommentar veröffentlichen